*'؛،.عشق صورتی.،؛'*

متن مرتبط با «عشق صورتی؛ عشق صورتی؛ عشق صورتی؛ عشق صورتی؛» در سایت *'؛،.عشق صورتی.،؛'* نوشته شده است

ترسیدم

  • ترسیدم ازت بپرسم دوسم داری یوقت بگی نه¤ترسیدم بری و بازم یه عمری رو به پات بشینم¤ترسیدم نباشی و من با عکس تو آرو بگیرم¤ترسیدم یه روز یجایی بازم تورو با اون ببینم,عشق صورتی؛ عشق صورتی؛ عشق صورتی؛ عشق صورتی؛ ...ادامه مطلب

  • عشق

  • عشق فراموش کردن نیست،بخشیدن است*گوش کردن نیست، درک کردن است*دیدن نیست،احساس کردن است*جا زدن کنارکشیدن نیست،صبرکردن و ادامه دادن است...! حتی تنها..., ...ادامه مطلب

  • نوشتم عشق

  • در دفتر خاطراتم نوشتم عشق زیباست.معلم دفتر رادید،گفت:این رویاست.گفتم:ای معلم،ازنوازش عشق چه میدانی؟گفت: در عالم عشق،عاشق همیشه تنهاست., ...ادامه مطلب

  • عشقم من¤M¤

  • خدا شاید این عشقی که من میگمو تو نشناسی،نزدیک ترین کسم اونه، خیلی دوسش دارم! راستی، یادم نره بهت بگم،عزیزترین من اونه! خودم مهم نیستم، اما اونو نذاری تنها بمونه، بمیرم واسه هق هقش، گریه چقدر بهش میاد، وقتی که حرصش میگیره،دیگه ازمن بدش میاد! اما وقتی آروم میشه،میبینم من بغضم گرفته!همین دیوونه بازیاش از اول چشممو گرفته!, ...ادامه مطلب

  • عشق دروغی

  • وقتی خیلی دیره که،تازه میفهمی،اونی که از همه ساکتر بود،بیشتر از همه دوستت داشت. ولی تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغییه! , ...ادامه مطلب

  • مواظب عشقم بمون

  • میسپارمش بهت میرم تمام تاروپودمو، یه وقت نیاد برنجونیش کسل کنی وجودمو،خدا یوقت کسی نیاد بدزده قلب سادشو،کسی نیاد تو زندگیش بشینه زیر سایشو،بهش بگه دوسش داره!خیلی خیلی بده زمون ما!خدا سپردمش به تو مواظب عشقم بمون. . . ., ...ادامه مطلب

  • *این عشقه*

  • باز دوباره میزنه قلبت توسینه سازمو/باسکوتت میشنوی زمزمه ی آوازمو/حس دلتنگی که میگیره تموم جونتو/هرجا میری منو میبینیوکم داری منو/تو دلت تنگه ولی انگار توجنگه بادلم/میزنیو میشکنی باخودت لج کردی گلم/راه باتو بودنو سخت کردی که آسون برم/چشم خوش رنگت چرا خیسه دوباره خوشگلم/*حالا بگو کی دیگه،اخماتو میگیره*باتو میخنده،تب کنی واست میمیره*دست کی شبا لای موهاته*آره خودم نیستم ولی یادم که باهاته*^^^^*, ...ادامه مطلب

  • داغ عشق قدیمی

  • داغ یک عشق قدیمو اومدی تازه کردی*شهرخاموش دلمرو توپرآوازه کردی*آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود*اومدی وقتی توسینه نفس آخری بود*به عشق توزنده بودم منوکشتی*دوباره زنده کردی*دوست داشتم دوسم داشتی منو کشتی*دوباره زنده کردی*تاتوئی تنها بهانه واسه زنده بودنم*من به غیراز خوبی تومگه حرفی میزنم*عشقت به من داد عمری دوباره*معجزه باتو فرقی نداره*توخالق من بعداز خدایی*درخلوت من تنهاصدایی* باتشکرازگوگوش عزیز که همچین آهنگای زیبایی خوندن ودارن میخونن راستی از آدمین خواستم که قالب های جدیدی بذاره،اونم قول دادکه این درخواستمو انجام بده به زودی , ...ادامه مطلب

  • عشق من عشقمو دست کم نگیر

  •  تقدیم به رویای ذهن و قلبم (ربکا)  به خدا همیشه از خدا میخوام، لحظه ی جدایمون سرنرسهتا همیشه پا به پای هم باشیم اما ،این کوچه به آخر نرسهنگو تا ابد باید تنها باشم ،آرزوهای منو ازم نگیرمن میخوام با تو باشم، با خود تو عشق من ،عشقمو دست کم نگیرعشقمو دست کم نگیراین همه شادابی یه روزی حروم میشه کوچه هم تموم نشه،عمرمون تموم میشهتا ابد با من باش، همه ی هستی منهستی مو ازم نگیر، حرف رفتن رو نزن!..........       , ...ادامه مطلب

  • عشق من عشقمو دست کم نگیر

  •  تقدیم به رویای ذهن و قلبم (ربکا)  به خدا همیشه از خدا میخوام، لحظه ی جدایمون سرنرسهتا همیشه پا به پای هم باشیم اما ،این کوچه به آخر نرسهنگو تا ابد باید تنها باشم ،آرزوهای منو ازم نگیرمن میخوام با تو باشم، با خود تو عشق من ،عشقمو دست کم نگیرعشقمو دست کم نگیراین همه شادابی یه روزی حروم میشه کوچه هم تموم نشه،عمرمون تموم میشهتا ابد با من باش، همه ی هستی منهستی مو ازم نگیر، حرف رفتن رو نزن!..........       , ...ادامه مطلب

  • عشق واقعی

  • یه شب اومدی ساده و آروم . نشستیم با هم حرف زدیم . از خودمون گفتیم از مشکلاتمون از دلتنگیهامون از تنهاییهامون . به زبون نیاوردیم ولی قرارمون این شد که همیشه در یاد هم باشیم ؛ به زبون نیاوردیم ولی به هم قول دادیم برای هم پشت محکمی باشیم به زبون نیاوردیم ولی عهد کردیم که با هم مثل یه آینه باشیم اینقدر صاف که بشه زشتی ها و زیباییهامونو توی دل هم ببینیم . به زبون نیاوردیم ولی قسم خوردیم که از هم جز به هم پناه نبریم به زبون نیاوردیم ولی تصمیم گرفتیم با هم کامل بشیم به زبون نیاوردیم ولی خواستیم به همدیگه آرامش هدیه کنیم به زبون نیاوردیم ولی از خدا خواستیم توی این دوستی به ما کمک کنه به زبون نیاوردیم ولی با نگاه همه چیزهارو به هم گفتیم . تا اینکه یه شب اومدی به زبون آوردی که باید برم ؛ به زبون آوردم که چرا ؟ به زبون آوردی که باید بدون من زندگی کنی ؛ به زبون آوردم سخته به زبون آوردی که قرارمون این بود که در یاد هم باشیم ؛ به زبون آوردم که مگه میشه به یادت نبود به زبون آوردی که قول دادی محکم باشی ؛ به زبون آوردم که بدون تکیه گاه نمیشه محکم بود به زبون آوردی که دیگه نمیشه . دیگه وقتشه از هم دور بشیم ؛ به زبون آوردم که هیچ وقت یادت از من دور نمیشه به زبون آوردی که موافقی که همه چیز تموم شه ؛ به زبون آوردم که اگه تو میخوای من چیکاره ام به زبون آوردی بعد از من چیکار میکنی ؛ به زبون آوردم که زندگی میکنم با همه چیزهای خوبی که برام گذاشتی نگات کردم ، نگام کردی سکوت کردم ؛ سکوت کردی لبخند زدم ؛ لبخند زدی گفتی پس برم ؟ هیچی نگفتم گفتی حرفی نداری ؛ نمیخوای چیزی بگی  . حرف آخر ؟ گفتم دوستت دارم . گفتم تو چی حرفی نداری ؟ هیچی نگفتی گفتم دوستم داری ؟ گفتی نه . لحظه آخر بود . هردو ساکت . هردو مات و هردو در انتظار ... با نگاهم پرسیدم : همین ؟ و تو زیر لب زمزمه کردی این رسم روزگاره . هردو یک نفس عمیق کشیدیم تا بگیم میتونیم . تا بگیم محکمیم دستامون ؛نگاهمون و راهمون از هم جدا شد و خلاف جهت هم قدم برداشتیم نگاهم برگشت تا کاسه چشمم آب بریزه پشت پات و نمیدونستم که چشمای تو هم خیس خیس شده بودند وقتی که تو هم همون دم برگشتی تا رفتن منو به باور بشینی و تازه فهمیدیم ما با هم و برای هم گریه کرده بودیم ..., ...ادامه مطلب

  • داستان عشق ناکام

  • سلام به همه امروز میخوام داستان یه عشق ناکام رو براتون بگم!یه روز و روزگاری پسری بود که چند سال بود عاشق یه دختر شده بود ولی اون پسره روش نمیشد که بره به دختره بگه که دوست دارم تا یه مدت که گذشت اون پسره با یکی از دوستای اون دختر آشنا شد و پس از یه مدت که با هم رابطه خواهر-برادری داشتند با هم دوست شدند اونم چه دوستی!!هر روز با هم حرف میزدند و پسره احساس کرد که خیلی بهش عادت کرده و کم کم داشت اون دختری رو چند سال عاشقش بوده رو فراموش میکنه(البته کم کم)و با هم دوست شدند.ولی دختره اصلا اون پسره رو دوست نداشت و به بهانه های مختلف میخواست از پسره جدا بشه مثلا بهش میگفت که حوصلهتو ندارم دیگه بهم زنگ نزن ولی پسره هر کاری میکرد که باهاش بمونه تا بالاخره دختره از پسره جدا شد و رفت با یک پسره دیگه دوست شد!!!.و اون پسره قبلی به واسته یکی از دوستاش با اون دختره آشتی کرد و دوباره با هم دوست شدند!!!این بار دختره هم عاشق پسره شده بود چون میدونست که پسره هر کاری کرده که دوباره باهاش دوست بشه!!!تا اینکه یه روز پسره گفت بیا دست همدیگرو بگیریم ولی اون دختر قبول نمیکرد تا اینکه راضی شد و دست همدیگرو گرفتند اون هم با هزار ترس و لرز چون میترسیدند که واقعا عاشق هم بشن و دیگه نتونن از دور باشند.بعد از اون روز چند باره دیگه دست همدیگره گرفتند!!!تا اینکه پسره احساس کرد اون دختری رو که چند سال دوسش داشته رو هنوز هم دوست داره و حاضره براش جونشو بده!!!غافل از اینکه اون دو دختر دوستای جون جونی همدیگه بودن!!!تا اینکه پسره با یه بهانه از اون دختره جدا شد!!!ولی دختره دیگه واقعا پسره رو دوست داشت و نمیتونس ازش جدا بشه!!!تا اینکه یه روز اون دو تا دوست جون جونی با هم قرار گذاشتند که با هم برن بیرون!!!اون دختره که تازه ازش جدا شده بود پیش اون دختر که پسره چند سال دوسش داشته همه چیز رو میگه و حتی چیزهایی که پسره بهش داده رو نشون میده و دختره رو تحریک میکنه که هیچوقت جوابشو نده!!!و در آخر پسره مونده با یه دل شکسته و یه عزیز از دست داده!!!!, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها