داستان عشق ناکام

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->

كد موسيقي براي وبلاگ

سلام به همه امروز میخوام داستان یه عشق ناکام رو براتون بگم!

یه روز و روزگاری پسری بود که چند سال بود عاشق یه دختر شده بود ولی اون پسره روش نمیشد که بره به دختره بگه که دوست دارم تا یه مدت که گذشت اون پسره با یکی از دوستای اون دختر آشنا شد و پس از یه مدت که با هم رابطه خواهر-برادری داشتند با هم دوست شدند اونم چه دوستی!!هر روز با هم حرف میزدند و پسره احساس کرد که خیلی بهش عادت کرده و کم کم داشت اون دختری رو چند سال عاشقش بوده رو فراموش میکنه(البته کم کم)و با هم دوست شدند.ولی دختره اصلا اون پسره رو دوست نداشت و به بهانه های مختلف میخواست از پسره جدا بشه مثلا بهش میگفت که حوصلهتو ندارم دیگه بهم زنگ نزن ولی پسره هر کاری میکرد که باهاش بمونه تا بالاخره دختره از پسره جدا شد و رفت با یک پسره دیگه دوست شد!!!.و اون پسره قبلی به واسته یکی از دوستاش با اون دختره آشتی کرد و دوباره با هم دوست شدند!!!این بار دختره هم عاشق پسره شده بود چون میدونست که پسره هر کاری کرده که دوباره باهاش دوست بشه!!!تا اینکه یه روز پسره گفت بیا دست همدیگرو بگیریم ولی اون دختر قبول نمیکرد تا اینکه راضی شد و دست همدیگرو گرفتند اون هم با هزار ترس و لرز چون میترسیدند که واقعا عاشق هم بشن و دیگه نتونن از دور باشند.بعد از اون روز چند باره دیگه دست همدیگره گرفتند
!!!تا اینکه پسره احساس کرد اون دختری رو که چند سال دوسش داشته رو هنوز هم دوست داره و حاضره براش جونشو بده!!!غافل از اینکه اون دو دختر دوستای جون جونی همدیگه بودن!!!تا اینکه پسره با یه بهانه از اون دختره جدا شد!!!ولی دختره دیگه واقعا پسره رو دوست داشت و نمیتونس ازش جدا بشه!!!تا اینکه یه روز اون دو تا دوست جون جونی با هم قرار گذاشتند که با هم برن بیرون!!!اون دختره که تازه ازش جدا شده بود پیش اون دختر که پسره چند سال دوسش داشته همه چیز رو میگه و حتی چیزهایی که پسره بهش داده رو نشون میده و دختره رو تحریک میکنه که هیچوقت جوابشو نده!!!و در آخر پسره مونده با یه دل شکسته و یه عزیز از دست داده!!!!

*'؛،.عشق صورتی.،؛'* ...
ما را در سایت *'؛،.عشق صورتی.،؛'* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا&تنهایی alireza590 بازدید : 523 تاريخ : 20 / 8 / 1391 ساعت: 1:07

لینک دوستان

نظر سنجی

قالب وبلاگم چطوره؟