عاشق ومعشوقه

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->

كد موسيقي براي وبلاگ

وقتی رفت سراغ معشوقه جوابی شنید که نباید میشنید،معشوقه گفت همسایه امان مرابرای پسرشان ازپدرومادرم خواستگاری کرده اندمن راضی نبودم ولی چون پدرومادرم فقط حرف زور میزنندبایداین اتفاق بیفتد، حالا عاشق تنهامانده باچشمان گریان ،اوبه خانه برگشت ،بدون این که چزی بگوید به زیرزمین رفت ،شروع به نوشتن کرد ،مثل این که تصمیم خود راگرفته بود نوشته اش اینگونه بود:بله روبگو عزیزم تنهاآرزوم این بودکه توروتورخت سفید ببینم اما انگار دیگه نمیتونم تحمل کنم امشب عزیزم نمیدونی چی کشیدم دیگه چشمام جایی رونمیبین دستام دیگه نای نوشتن ندارن .تنهاچیزی که اینجاباقی میمونه این نامس که اونم خیس اشکه آخرین جمله ی نامم اینه از ته وجودم (بروخوشبخت شی عزیزم .خیلی عاشق توبودم)صبح اون شب یه جنازه ی آویزون ازطناب و یه نامه توزیرزمین پیداشد *'؛،.عشق صورتی.،؛'* ...
ما را در سایت *'؛،.عشق صورتی.،؛'* دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا&تنهایی alireza590 بازدید : 619 تاريخ : 23 / 9 / 1391 ساعت: 14:18

لینک دوستان

نظر سنجی

قالب وبلاگم چطوره؟